۱۳۸۹/۰۲/۲۲

عشق



پیامی از دوستم رسید بدین شرح:
و همواره این گونه است که عشق ژرفای خود را تا لحظه جدایی در نمی یابد.
جبران خلیل جبران

عشق انسان را از درون جسمش بیرون می کشد و سپس رهایش می کند. حال انسان است که باید خود را در فضای سایکودرامی که خود ساخته است هدایت کند. کار بسیار دشواری است ... من ارسطو نیستم و نیچه هم نیستم که بگویم نقطه تباهی فلسفه با ارسطو شروع شد. فقط جملاتی را که خود به آنها پی برده ام برایتان می گویم:

- چگونه است که مردم عشق می خرند و می فروشند؟ تنها چیزی که قابل تجارت نیست عشق است.
- اگر می خواهی زیبا شوی (چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن) دارو و دکتر و آرایش و پول نیاز نیست. کافی است عاشق شوی. این سخن را به سخره نگیر. خواهی دید...
- چشمهایت را ببند ... حال اگر می توانی باز کن. عشق این است. چشمهایت را به جهان می بندی و دیگر نمی توانی باز کنی.
- تا می توانی خود را چاق و فربه کن. عشق واقعی این چاقی را خواهد بلعید. خوره ای است. و روح و روانت را فربه خواهد کرد.
- بزرگترین احساسات عشق است که در طول تاریخ کسی نتوانسته بر آن غلبه کند. پس سعی نکن بر احساساتت غلبه کنی.
- اگر باور کرده ای عاشقی ولی با عشقت صداقت نداری باور کن عاشق نیستی . پست ترین موجود ذهن خود هستی.
- آنان که قبل از مرگ عشق را تجربه کرده اند مرگ با شکوهی خواهند داشت و هراسی از آن نخواهند داشت . بیشتر کسانی که همیشه از مرگ می هراسند عاشق نشده اند.
- عشق همیشه همراه شهوتی است مانند آتش زیر خاکستر. تا آتش شعله ور نشده عشق پابرجاست

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر