۱۳۸۹/۱۰/۰۱

در آن حالم که حالم را بپرسم

در آن فکرم که درد و دل بگویم
در آن حسم که ازحسم بگویم
مرا تا کی سکوت است وخموشی
در آن حالم که حالم را بپرسم*



ساده تر از آنم که که توقع بی جا داشته باشم. خموشی از آن من نیست, خموشی با من است. شادیم در روح و غم در دل. زندگیم بسیار پر نور است. تو بخواه و ببین. تو بیا و بگیر. افتان و خیزان. انفجاری و آرام. سرد و گرم. این فلسفه زندگیست. یک روز شاد یک روز غمگین و یک روز آهنگین, شبها هم در غلیان. دو روز افسرده. سه روز خود شیفته. دو روز ناسیونالیست و فردایش اجنبی. یک روز مسلمان و فردا کافر. یک روز قهرمان و فردا بزدل. یک روز شاه و دو روز بنده. یک روز دنده و فردا فرمان. امروز هنرمند و فردا جلاد. اینها تمام بخشهای یک انسانند نه انسانهای مختلف. اگر اینچنین نباشی حتما بعدی از تو گم شده و یا مرده است.
هیچ روزی نیست که فکر کنم خوبم یا فکر کنم بدم . ولی هر روز میگویم من خودم هستم. مرا با خود دریاب نه با روح خواسته هایت. مرا در خود بجو نه در خواسته هایت. نفس هایم بی چون می آیند و بی چرا می روند. مرا بی چون بدوست و بی چرا ببوس.

اول زمساتن هشتاد و نه



* شعر نیست.

۱۳۸۹/۰۹/۱۶

فرصت دوباره

یک روز یک شرکت تولید لوازم حشره کش اعلام ضرر مالی کرد. قضیه از این قرار بود که مگس کش های این شرکت دارای سوراخی بود! و این سوراخ به علت مشکل فنی دستگاه تولید بود. چون دستگاه اتوماتیک بود حدود صدها هزار مگس کش سوراخ دار تولید کرده بود که واقعا بی ارزش بودند. شرکت این همه پلاستیک را فله ای به قیمت کمی به حراجی گذاشت و یک شرکت تبلیغاتی همه آنها را خرید.همه این شرکت را به سخره گرفتند که چیزی بی ارزش را خریده است. بعد از چند روز شرکت تبلیغاتی تبلیغی به این صورت نوشت: مگس کشی که یک فرصت دوباره به مگس میدهد!
در عرض چند روز همه مگس کشها با قیمت گزای فروخته شد. و این شرکت دوباره سفارش مگس کش سوراخ دار را به شرکت حشره کش داد.

یاد بگیریم همیشه فرصتی دیگر برای مرتکبات اشتباه بدهیم