۱۳۸۸/۰۷/۰۲

بیداری


  • لحظه ها بی تابند
  • ساعت از گرگ و میشش دور است
  • و نفس می گوید
  •  وقت بیداریست
  • چشمها آرام
  • می رمند از دخمه
  • لرزشی بر اندام
  • من کنون بیدارم
  • گرچه تن بیعار است
  • من کنون هشیارم
  • حس پوستینم شاید
  • دنبال یک دست است
  • حس خوبی هست
  •  روی سینه ام باشد
  • من کنون تنها 
  • یاد غم هایم , فکر تنهایی می برد در خواب
  • هشیاری سخت است
  • خوردن مشروب گناه
  • وتریاق  نفرین
  • روز دیگری را باید
  • بی تو آغاز کنم
  • گرچه سخت است
  • اما
  • جای شکرش باقی است
  • که تو اکنون بیداری
 
              پنجشنبه دوم  مهرماه هشتاد و هشت