۱۳۸۸/۱۰/۰۶

مادر کتاب خوان من





چندروزی هست که مادرم رو هم شدیدا کتابخون کردم. اصولا مادرم کتاب نمیخوند. ولی بهش پیشنهاد کردم با چند رمان کوچیک شروع کنه و اونم قبول کرد. ابتدا یک رمان از مارکز رو بهش پیشنهاد کردم و مادرم شروع به خوندن کرد. روز به روز شدیدا به خوندن رو آورد و الان در طول یک هفته سومین کتاب رو هم خوند. فقط عاشق رئالیسم هست. و میگه سبک مارکز رو خیلی دوست داره. حتی تکیه کلام مارکز رو هم یادش مونده مثلا ... شانه هایش را بالا انداخت ... در هر صورت مادرم خیلی واقعگراست و اصلا کتابهای تخیلی دوست نداره. میگه کتابهای مارکز زندگی عادی و واقعی بشر رو نشون میده. و من هم از این نظر خوشحالم که مادرم با من هم عقیده است و خوشحالتر اینکه شدیدا به کتابخوانی علاقه پیدا کرده.

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر