۱۳۸۹/۰۴/۰۳

شب

یک شب دیگر سپری شد
آه ای تاریکی
تا سحر اندامم را نمایان نکرده
در من فرو شو
در من بیامیز
خوابهایم با تو کنتراست می گیرند
ای نور مهتاب ای فلاش دوربین زندگی ام
بتاب
تا سحر نیامده
میخواهم از این تاریکی چیره شده بر من
عکسی بگیرم
شاید فردا گفتند
او بود
و شاید بگویند
او نبود
برایم هیچ چرندی ارزش ندارد
فقط دوست دارم قاب عکسم از جنس روز باشد
گفتم که تضاد و کنتراست را
می پرستم

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر