یک : امروز فهمیدم که گوشی همراهم دیگه واقعا سوخته و کاریش نمیشه کرد. البته یه سر رفتم تعمیرگاه مرک گفته بود فردا ظهر بیا ساعت 12 حاظره. رفتم گفت میدونی چیه هنوز وقت نکردم بهش نیگا کنم... اونجا بود که خون جلو چشمامو گرفت و دعوا شد. گفتم مردک گفتم اگه نمیتونی ببرم جاییه دیگه گفتی نه فردا حاظره. بعد گفت خوب حالا وردار ببر و سرو صدا نکن حوصله ندارم اینو گفت و یه تیپا به وسایلش خورد همه چی داغون شد و خودشم ولو شد رو زمین. بعد کشو رو باز کردم گوشی رو برداشتم. 4 تعمیرگاه رو سرویس کردم و آخرش همه نظر داشتن که فلت گوشی نیست بلکه کل برد گوشی داغونه... با یک اعصاب متشنج و خراب و بی حوصلگی برگشتم خونه و گوشم به باد رفت. از طرفی دیگه از موبایل متنفرم. یکجور توفیق اجباری شد تا گوشیم برای مدتی خاموش باشه. دیگه سعی نمیکنم گوشی بگیرم و یا گوشیمو تعمیر کنم. اینجوری فک کنم خیلی بهتره. در هر صورت شش امین گوشی عمرم به تاریخ پیوست و خط هام خاموش شد.البته این گوشی از نظر خودم زیباترین گوشی بود که داشتم. چون خواستم به گوشی مقدسم بی احترامی نشه چنتا از عکسایی رو که باهاش گرفتم این زیر گذاشتم . بسیار این عکسها رو دوست دارم. خیلی مفهوم داره برای من.
دو : این خاموش بودن و در دسترس نبودن مزایا و معایبی داره...
سه: دوستی داشتم که دیروز در مورد سیاست و مملکت باهاش حرف زدم. که کاش حرف نمیزدم. دیدم چقدر آدمها متفاوتن و اون ابدا خط فکری منو نداره. مثلا گفت سرمو با سیایت و اینجور چیزا و جنبش و اینا به درد نمیارم. یا مثلا گفت همه دروغگو ان... فک کنم ایشون فک میکنه فقط خودش مهمه. البته اینجوری هم هست. هیچ وقت از دهنش نشنیدم که بگه مثلا میبینی چطور مردم میمیرن.. در هر صورت این حرفاش نشون داد آدمها باهم خیلی متفاوتن. این دلیل بر خوبی یا بدی کسی نیست. فقط نشون میده انسانها بهتره با کسی حرف بزنن که تو خط فکریشونه.
چهار: به نظرم بزرگترین اشتباهی که بشر الان داره مرتکب میشه گرم کردنه زمینه. کاری که جبران ناپذیره.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر