۱۳۸۹/۰۳/۲۴

بی نام

اندوهم من
عطشم من
بر گردن زنی که محکوم به اعدام است
هیاهوی جنگم
تفنگم من
بر دست سربازی که انسانیتت را هجی نکرده
من یک تیرم
سرگردان و غریب
در شهر سوخته
که هیچ اختیار از خود ندارم
بر گلوی کودکی خواهم نشست
نفرینم من
نفرینی از ته قلبم
به کسانی که جهان را معرکه خود کردند

۱ نظر :

  1. اندوه، اوج می گيرد
    اندوه، افول می كند
    و زندگی
    در سايه افت و خيزی چنين
    معنی می شود .
    بی اندوه
    نه تولدی، نه سقفی
    هيچ اتفاقی نيست
    و ما مجبوريم لحاظش كنيم .
    فريادی از پسين دل
    هيچ كمكی به هيچ عشقی نخواهد كرد
    حتی به رختخوابی نرم
    دور از طاعون زده ای
    و نه حتی به فاتحی كه جنگ را
    يكسره برده باشد

    پاسخحذف