۱۳۸۵/۰۸/۰۵

بازگشت

هر لحظه که میگذره میفهمیم که واقعا از دست دادیمش الان نمیدونم چن وقت بود علاف بودیم دیده منت داشتن سخته و بی ریا بود ن محاله نمیدونم چرا؟
هر روزی از بند انگشت کوچیکتره و کسی نیست این انگشتشو خم کنه حد اقل یه انعطافی به روز مره بودن میده
چنگ دل رو به نوازنده خبره دادن سخته
ولی نواختن دل سخت تره
هر از گاهی پشتک زدن بد نیست
یادمون باشه مگس بیشتر ازما حال میکنه
یادمون باشه که چرا احساساتمون رو خفه میکنیم
یادمون باشه چطوری با بی خبری میخوابیم
هر روز
هر شب
هر لحظه
به یاد داشته باشیم
ما فقط چند لحظه زندگی میکنیم
اون سالهای بقیه زجریه که خودمون مسببش هستیم
پس بهتره
دلیلشو پیدا کنیم
چه لزومی داره اصلا زندگی کنیم اگه زندگی رو لگد میکنیم؟
بهتره مثل یه هیچ باشیم
اکنون که هیچ هستی
میبینی چقد احساس خوبی داری؟
الان احساست از احساس یک مگس هم بهتره

هیچ نظری موجود نیست :

ارسال یک نظر