۱۳۸۵/۱۲/۲۱

آنم

حرفها یکی از یکی خسته کننده ترند. گوش شنوایی نیست تا برای شنیدن نجوا کند. درد هر زخمی از بزرگی زخم نیست عمق هر زخمی وسعت دردی را گواه می شود که در پس پرده دید است. اشهد ان لا اله الا اله گفتند و به خاک سپردند ولیکن مرگ دست کیست؟ شهادت می گوییم و به خاک می سپاریم. کسی که تا دیروز بزرگترین عالم زمین بود امروز بی جان است و اگر زیر خاک نرود خود که هیچ یک دنیا را به تعفن خواهد کشید. همه اینگونه ایم و بی چون چرا می گندیم. حرفها چریدند و رمیدند تنها یک کلام خوش از من با قی است, تنها کلمه که از آن متنفرم گرچه به وجود عینی و باطنی آن شکی نیست, اما به کار گیری آن اشتباه است. و آن عشق است که چون در آن پیش رویم آن در ما رخنه کند و چون آن را دریافتیم آن ما را بلعیده است
چرا می گویم آن؟
چرا نمی گویم او؟
چه کسی خواهد فهمید من از اویی میترسم که آنم در اوست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر