۱۳۸۹/۰۶/۲۸

پدر من یک خزنده است




معلم با عصبانیت گفت دیگه بسه خستم کردید مرتب بشینید میخام ورقه امتهانی رو بدم... بچه ها ساکت شدند. همه منتظر موندند تا معلم ورقه ها رو داد. هنوز معلم سر میز خود بر نگشته بود که بچه ها سوال کردند خانم سوال چهار رو چجوری بنویسیم و خانم معلم توضیح داد. بچه ها مشغول نوشتن شدند. معلم این حالت رو دوست داشت چهره های بچه ها هنگام نوشتن ورقه ممیک خاصی داشت. خانم دوست داشت یک بچه مثل همین بچه ها داشته باشه. در این فکرها بود که دید یکی از بچه ها دارد با سوالی کلنجار میره. زور میزنه و اخم میکنه. معلم با صبر و حوصله پیش رفت و گفت عزیزم چرا اینجوری میکنی با خودکارت داری میز رو شخم میکنی... بچه سرشو بلند کرد چشمهاش مثل مروارید میدرخشید. زبون باز کرد و گفت :
- خانم شما نوشتین با این کلمه ها جمله بنویسیم خوب؟
- خانم گفت خوب.
- خوب خانم من معنی این کلمه رو نمیدونم که...
- کدوم کلمه؟
- خزنده...
- پسرم ببین مثلا کرکدیل و مار پیتون خزنده اند
- مرسی خانم

***
خانم در حال تصحیح ورقه هاست و بچه ها دارند بازی میکنند.
خانم از جمله های بچه ها خنده اش گرفته:
من آب را دوست دارم.
من وقتی به مدرسه می روم آب می خورم.
اگر آب نبود من تشنه می شدم.
مار یک خزنده است.
وقتی من می خزم یعنی خزنده هستم.
...
...
پدر من یک خزنده است!!!. (معلم به شدت متعجب شد)
بالای ورقه را نگاه کرد و دید همان پسری هسست که پرسیده بود خزنده یعنی چه. با صدای بلند بچه را صدا کرد. و بچه با صورتی کودکانه آمد.
- پسرم یعنی چه که پدر من خزنده است؟
- خوب خانم مار و کرکدیل مگر خزنده نیستند؟
- خوب آره
- خوب خانم پدر من مثل کرکدیل قوی است. مگه معنی خزنده قوی و شجاع نیست؟

معلم بعدها گفت من نتوانستم جوابی بدهم.
***
من برادر همان پسر کوچکم. بچه ها واقعیت را میبینند بهتر از بزرگترا. برادرم مهدی امسال وارد دبیرستان خواهد شد. او برای من همانند یک وجود ناشناخته شگفت انگیز است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر