۱۳۸۸/۰۷/۰۹

کشتنم زور است



خرمگس هم با دیدن من می سوزد
من سحر می بینم
که مردم به نمازند بی چون
و کنون در خوابند
هرکه دست نوازش بر دارد
خشم غمگین خودش می بیند
اشک یک گاو مجنون را می دوشند در این دیر مغان
در دل مرد مغان می بینم
که فردا نوبت بازار است
آفتاب می تابد و من می خوابم
من دنبال شبم
من بی تابم
من دنبال سحر
من می نالم
سنگ صبورم شده گلبرگ گل نیلوفر وحشی
من نگاهم می سوزد
دیده ام پر آب است
من دلم می سوزد
آه من دیوار صوتی جان و جهان می شکند
من مستم
تو که می دانی
چشم مردم ناکس شور است
تو که می دانی
مرگ من
طالعم شور است
من مستم
دیدنم رویایی
کشتنم زور است

نهم مهر هشتاد و هشت

۱ نظر:

  1. سلام. توچرا با گل نیلوفروحشی دردودل می کنی؟

    پاسخحذف